روان درمانگر

هانیه جداری روان درمانگر و گروه درمانگر

روان درمانگر

هانیه جداری روان درمانگر و گروه درمانگر

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

یکی از خوانندگان، سوالی مطرح کرده اند که در این قسمت تصمیم دارم به این سوال بپردازم.

سوال این است: 

گفتین برخی از افراد در مقابل سوژه ترسناک منجمد می شوند ... راهکاری برای برون رفت از این حالت انجماد دارین؟
احتمال زیاد این افراد توان مقابله و عکس العمل صحیح و به موقع رو ندارن
چه باید کرد؟ چگونه این فرد میتواند مکانیزم بهتری(جنگیدن-فرار کردن- کمک خواستن)اتخاذ کند؟

برای پاسخ دادن به این سوال اول بهتر است بدانیم که چرا یک فرد در موقعیت ترس، واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهد. واکنش ها اعمالی هستند که افراد در زمان های مختلف و در موقعیت های متفاوت با تجربه های متفاوت آموخته اند و در شرایط یکسان و گاهی نه کاملا یکسان از خود نشان می دهند.
چرا یک فرد در یک موقعیت خطرناک منجمد می شود؟ به گمانم پاسخ این سوال این است که، او خود را ناتوان می بیند. احساس ناتوانی در مقابله با موقعیت، باعث می شود که فرد توانایی واکنش صحیح را از دست بدهد و از شیوه های ابتدایی و تجربه های قدیمی تر خود استفاده کند. مکانیزم های ما در مواجهه با احساسات و اتفاقات مختلف به چهار سطح تقسیم می شوند. 
سطح یک: آسیب زا، توانایی کنار آمدن با تهدید یا درک واقعیت را از فرد سلب می کند.
سطح دو: بلوغ نیافته یا ناپخته، این نوع مکانیسم ها هم در کودکان مشاهده می شود و هم در بزرگسالان. برخی از این مکانیسم ها در کودکی جواب می داده ولی اکنون در بزرگسالی پاسخ مناسبی برای رهایی از موقعیت پرفشار احساسی نیست.
سطح سه: روان نژند، این نوع از مکانیسم ها در همه افراد شایع است و گاهی برای یک موقعیت کمک لازم را به فرد می کند ولی در جای دیگر استفاده از آن به فرد آسیب می زند.
سطح چهار: بلوغ یافته، این مکانیسم همان طور که از اسمش پیداست، در افراد بزرگسالی که به انواع بلوغ ها دست یافته اند مشاهده می شود و نشانگر سلامت روانی افراد است.
حال اگر بخواهیم منجمد شدن در شرایط خطرناک را در یکی از این سطوح قرار بدهیم، در قسمت سطح دو یعنی ناپخته قرار می گیرد. واکنشی که یک کودک در موقعیت خطر با احساس ناتوانی از خود بروز می دهد. من برای اینکه یک موقعیت ترسناک قابل لمس باشد از مثال خرس استفاده کردم، ولی در زندگی روزمره ما با خرس روبرو نمی شویم. ولی مسایل زیادی در زندگی وجود دارند که تبدیل به خرس های زندگی می شوند.
روبرو شدن با برخی مشکلات زندگی درست مثل دست و پنجه نرم کردن با خرس وحشی در مقابل افراد قرار می گیرد و افراد وقتی احساس ناتوانی در مقابله با آن مشکل می کنند یکی از واکنش هایشان منجمد شدن و کاری نکردن است. راه بیرون رفتن از این شرایط بررسی مشکل و جوانب حاشیه ای آن و کسب توانایی برای حل و فصل آن است.

نوشته شده توسط: هانیه جداری


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۸
هانیه جداری

ترسیدن از یک موجود وحشی مثل شیر و یا از یک موقعیت خطرناک مثل آتش سوزی منطقی و عاقلانه به نظر می رسد. احساسی مثل ترس اگر نبود، انسان راه های نجات از موقعیت های خطرناک را نمی آموخت. ترس گاه با وقوع پیشامدی برای خود فرد و گاه از شنیدن تجربه فرد دیگری ایجاد می شود. مثل کودکی که بار اول دستش را به بخاری می چسباند و دستش می سوزد و از آن پس می آموزد که از بخاری بترسد و دستش را به آن نزدیک نکند1. کودک دیگری با صدای فریاد پدر یا مادر از نزدیک شدن به بخاری می ترسد چون احتمالا اگر بار دیگر به بخاری نزدیک شود صدای فریاد پدر یا مادر را خواهد شنید. 

تفاوت این دو کودک در این است که کودک اول از بخاری و از داغی آن می ترسد، کودک دوم از صدای فریاد والدینش. در مورد رفتار والدین در این قسمت صحبت نمی کنم و بعدا به این موضوع خواهم پرداخت. موضوع مهم در این متن این هست که هر کدام از این کودکان انگیزه متفاوتی برای ترسیدن دارند و آنچه باعث بیمارگونه شدن یک احساس می شود، انگیزه ای است در فرد ایجاد می شود. انگیزه اصلی و صحیح در مثال فوق باید جلوگیری از سوختن مجدد باشد ولی در مورد کودک دوم انگیزه، نشنیدن صدای فریاد والدین است. 

در مرحله بعد کودک با استفاده از تجربه قبلی ترس را تجربه می کند. کودک اول با شنیدن این که "اون داغه، می سوزونه" از قرار گرفتن در موقعیت خطرناک جلوگیری می کند اما کودک دوم از موقعیت هایی که صدای فریاد پدر و مادر بلند می شود، می ترسد و کناره گیری می کند. 


ادامه دارد... .


1) قطعا توضیح مثال بالا به این معنی نیست که کودک حتما باید بسوزد تا تجربه درستی به دست آورد. 


نوشته شده توسط: هانیه جداری


http://bavar1.blog.ir/1395/05/25/fear2

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۷
هانیه جداری

ترس ها از کجا می آیند؟ ریشه ترس ها چیست؟ اصلا ترس چیست؟

ترس یکی از چندین احساس لازم و مورد نیاز انسان برای زنده ماندن و بقاست. هر انسانی با توجه به تجربه و گذشته و خاطراتش نسبت به برخی اتفاقات ترس را تجربه می کند و رفتاری از خود نشان می دهد. برخی از افراد در مقابل سوژه ترسناک منجمد می شوند، برخی می جنگند، برخی فریاد می زنند و برخی فرار را بر قرار ترجیح می دهند.

من سوژه های ترسناک را به سه دسته تقسیم می کنم: موجودات ترسناک، اتفاقات ترسناک و احساسات ترسناک. البته میزان ترسناکی هر کدام از این سوژه ها برای افراد مختلف، متفاوت هست. مثلا در مورد موجودات ترسناک، سوسک برای همه ترسناک نیست ولی خرس برای اغلب مردم ترسناک هست. ترسیدن از موجودی که توانایی مقابله با آن را نداریم، یک احساس عقلانی است ولی آنچه افراد را متمایز می کند، رفتاری است که در موقعیت مواجه شدن با سوژه ترسناک از خود نشان می دهند. 

همین موضوع در مورد اتفاقات و احساسات نیز صادق هست. گاهی یک اتفاق برای یک نفر فاجعه محسوب می شود ولی فرد دیگری به سادگی و بدون ترس از کنار آن عبور می کند. تجربه کردن یک احساس برای فردی ترسناک و پرفشار است و برای فردی دیگر نیست. چه چیزی این تفاوت ها را به وجود می آورد؟ 

ادامه دارد ... .


نوشته شده توسط: هانیه جداری


http://bavar1.blog.ir/1395/05/24/fears

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۲
هانیه جداری

با ترس هایت زندگی نکن.

ترس هایت را زندگی کن.

نوشته شده توسط: هانیه جداری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۸
هانیه جداری
سرچشمه باورهای ما از کجاست؟ باورهای ما چگونه ساخته می شوند؟ چه عواملی در ساخته شدن باورهای ما دخیل هستند؟

این سوال ها را اگر از خودتان بپرسید، به جواب های جالبی می رسید. در این متن قصد دارم داستانی برای شما تعریف کنم. داستانی که به شکل های مختلف برای هر کدام از ما اتفاق افتاده است.

چند سال قبل شبی از یک مهمانی برمی گشتم، دیروقت بود و کوچه خلوت. صدای خنده و شوخی های خانواده ای که از آن کوچه عبور می کردند شنیده می شد. توجهم جلب شد و تماشایشان کردم. زن و مرد و دو کودک، ظاهر کودکان ۱۰ ساله و ۵ ساله به نظر می رسید. کودک ۵ ساله شروع کرده بود به نق زدن و اعلام خستگی می کرد. پدر با خنده و شوخی کودک را بلند کرد و بر شانه های خود گذاشت و شروع کرد به شوخی کردن با کودک. به جملاتی که گفته می شد دقت کردم. پدر با خنده به کودک می گفت: ای تنبل، خسته شدی؟ تو یه تنبل کوچولوی شیطونی. داری واسه من فیلم بازی می کنی که بغلت کنم؟ ای تنبل کوچولوی من.
این جملات با صدای خنده کودک و پدر و مادر در هم می آمیخت و خانواده خوشال و قدم زنان می رفتند. ولی من به آینده این کودک فکر می کردم. به نقشی که در ذهن این کودک در حال شکل گرفتن بود. به قسمتی از یک باور که احتمالا نقش عمده ای در زندگی این کودک بازی خواهد کرد. اگر این کودک سالها بعد یکی از مراجعین من شود و درجلسات تحلیل در پی خاطرات تاثیرگذار دوران کودکی او بگردیم جایی به این خاطره خواهیم رسید. 
باورهای ما با همین اتفاقات ریز و خاطرات خوشایند و ناخوشایند ساخته می شوند و ناگهان کنترل زندگی را به دست می گیرند. طبق نوشته قبلی این باورها همیشه باورهای مشکل ساز و دردسرساز نیستند، گاهی ما را در مسیر موفقیت پیش می برند و گاهی سد راه مسیر موفقیت می شوند. ولی شناسایی این باورها کار آسان و راحتی نیست. برای اینکه اغلب منطق ما با باورهای ما ساخته می شوند و هر کس منطق خود را منطق درستی می داند. 

نوشته شده توسط: هانیه جداری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۶
هانیه جداری

باز هم ناخودآگاه

گاهی کوچکترین و ساده ترین خاطره دوران کودکی، بزرگترین و تاثیرگزارترین ماجرای زندگی خواهد بود. وقتی به دوران کودکی خود می نگرید، بازی ها، سرگرمی ها، تنبیه ها، مواخذه ها و تکالیفی می بینید که مجموعه بزرگی از باید ها و نباید ها را برای زندگی امروزتان به ارمغان آورده است. پیغام هایی که از سوی والدین و مربیان داده شده است تا بتوانید برای زندگی، چهارچوب و نظمی بیافرینید و در مسیر زیستن گام های استواری بردارید. ولی واقعا کدام یک از این پیغام ها شما را در مسیر موفقیت پیش می برد و کدام یک سد راه پیروزی می شود؟ 

این متن کوتاه است، ولی شما را به چالشی دعوت می کند. کدام قانونی که برای خود نوشته اید راه پیروزی را پیش پای شما گشوده است؟ کدام قراردادی که با خود بسته اید سد راه موفقیت شما می شود؟


نوشته شده توسط: هانیه جداری



http://bavar1.blog.ir/1395/05/18/unconscious5

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۴
هانیه جداری

چه احساسی داری؟

همین حالا، چه احساسی داری؟

آیا می توانی برای احساسی که داری نامی بگویی؟

وقتی از اغلب مراجعین این سوال پرسیده می شود، از چند کلمه رایج استفاده می کنند: ناراحتم، حالم بده، حالم خوبه. وقتی مجددا سوال پرسیده می شود که منظورت از ناراحتی چیست؟ پاسخی نمی یابند. کلمه ناراحت مجموعه ای از احساسات با بار منفی را شامل می شود که اغلب قابل تشخیص و شناسایی توسط افراد و مراجعین نیست. یکی از کارهایی که یک درمانگر یا یک تحلیل گر در مسیر جلسات انجام می دهد، شناساندن احساس واقعی است، احساسی که گاهی اوقات لمس و شناسایی آن فشار شدیدی بر روان فرد وارد می کند.

وقتی می گویید ناراحت شدم منظورتان کدام یک از این احساسات است؟ عصبانیت، نگرانی، غم، ناتوانی، ترس، خستگی، درماندگی، تحقیر، دلخوری ... . تعداد کلماتی که می تواند جایگزین کلمه ناراحت شود زیاد است و هر کدام از این احساسات فکر متفاوتی در پشت خود دارد. برای آنکه یک درمانگر بتواند به فکر واقعی پشت احساس شما پی ببرد نیاز دارد، احساس واقعی شما را بداند و البته خود مراجع هم به مرور متوجه خواهد شد که وقتی بتواند احساس اصلی و واقعی خود را از کنش و واکنش اطرافیان شناسایی کند، می تواند فکر واقعی خود را بشناسد و همین طور منبع ایجاد کننده آن فکر را پیدا کند. 

اگر منبع ایجاد کننده فکر آزاردهنده پیدا شود، مسیر ایجاد تغییرات در شرایط کنونی زندگی نیز آسانتر و در دسترس خواهد بود. ولی رسیدن به این منبع مسیر طولانی و گاه پر از درد و رنج خواهد بود برای اینکه تغییر مثل پوست اندازی کار پرزحمت و سختی است ولی نتیجه دلچسب و گوارا خواهد بود. 


نوشته شده توسط: هانیه جداری



http://bavar1.blog.ir/1395/05/17/unconscious4

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۲
هانیه جداری
من اگر بخواهم ناخودآگاه را به چیزی تشبیه کنم، آن را همچون یک حفره تاریک و مکنده می بینم که از حدود ۷ سالگی و شاید کمی قبلتر هاشروع به فعالیت می کند.  فعالیت اولیه این حفره جمع آوری خاطرات و تجربه ها و اتفاقات پیش آمده در زندگی است که هرکدام به نوعی فشار و تعارض با خود به همراه دارد.مثل خاطره دعوا با خواهر کوچکتر، خاطره خریدن یک دوچرخه، تجربه دیدن دعوای پدر و مادر، مشاهده یک صحنه تصادف و مجموعه ای از خاطرات گوناگون با بار عاطفی و احساسی گاه مثبت و گاه منفی.
هرگاه در زندگی روزمره ما اتفاقی پیش بیاید که توانایی تحمل بار فشار روانی آن اتفاق سخت به نظر برسد، ناخودآگاه وارد عمل می شود و آن خاطره را به درون اعماق خود می مکد ولی به این معنا نیست که کل واقعه برای همیشه از صحنه زندگی پاک می شود و ما فراموش می شود. اتفاقا ناخودآگاه آن خاطره را درون خود نگه می دارد تا در روز مبادا بتواند برای جلوگیری از فشار تعارضی مشابه از آن استفاده کند.
در چند سطر بالا به کلمه ای اشاره کردم به نام فشار روانی. در این قسمت در مورد این موضوع توصیح می دهم. برای توضیح فشار روانی نیاز داریم که اطلاعاتی در مورد احساسات و افکار داشته باشیم. 
در پی وقوع هر کنشی و یا هر اتفاقی فکری در سر فرد تولید می شود، در پی تولید فکر، احساسی به سراغ فرد می آید و پس از آن عملی از فرد سر می زند. مثلا اگر آن اتفاق این باشد کودک هشت ساله ای در حال بازی کردن با خواهر کوچکترش او را هل می دهد و خواهر کوچکتر با گریه به سراغ مادر می رود و مادر با خشم به سراغ کودک هشت ساله می آید و او را مورد سرزنش قرار می دهد که تو بزرگتری، تو باید مراقب خواهر کوچکترت باشی و ... . به نظر مکالمه ساده ای اتفاق افتاد ولی کودک هشت ساله با توجه به خاطرات یکی دو سال گذشته فکری به ذهنش می آید. مادر من را دوست ندارد، مادر خواهر کوچکتر را بیشتر از من دوست دارد. احساسی که به سراغ کودک هشت ساله می آید می تواند غم باشد، خشم باشد، ترس باشد و این احساس باعث بروز رفتاری در این کودک می شود. غم او را به گریه می اندازد، خشم باعث فریاد زدنش می شود و ترس باعث می شود به اتاقش پناه ببرد و با اسباب بازی هایش بازی کند. 
این چرخه فکر، احساس، رفتار را در این قسمت شرح دادم و در ادامه مطلب بیشتر به این مطلب خواهم پرداخت.
ادامه دارد...

نوشته شده توسط: هانیه جداری

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۹
هانیه جداری

در تقسیم بندی ذهن بر اساس نظریه ای که فروید مطرح کرد و سالهاست که از این تقسیم بندی در شاخه های مختلف روان شناسی استفاده می شود، سه قسمت عنوان می شود: هوشیار(خودآگاه)، نیمه هوشیار، ناهوشیار(ناخودآگاه).

بخش هوشیار همان بخشی است که ما آگاهانه در تصمیم گیری ها از آن استفاده می کنیم و دقیقا می دانیم که به چه دلیل وبا چه منطقی تصمیم گرفته ایم. در مورد شناخت ما از اشیا و دنیای اطرافمان فعالیت می کند.بخش ناهوشیار یا ناخودآگاه آن بخشی است که سبب می شود ما تصمیمی بگیریم و بعد اگر از ما بپرسند که چرا چنین کاری انجام داده ایم، نتوانیم دلیلی واضح، روشن و شفاف برای آن داشته باشیم. بخش نیمه همشیار ذهنمان همان بخشی است که در زندگی روزمره همراه ماست، برای به خاطر آوردن آدرس خانه مان، نحوه صحبت کردنمان، یافتن وسیله ای در کمد لباسهایمان و هر چیزی که به عنوان اطلاعات در دسترس ماست.

اطلاعات موجود در ذهن نیمه هوشیار به راحتی به بخش هوشیار ذهن منتقل می شوند، به همین دلیل است که به راحتی شماره تلفن یکی از دوستان صمیمی را به خاطر می آوریم، مسیر همیشگی به سمت خانه را گم نمی کنیم و در سوپرمارکت محل به راحتی قفسه مواد مورد نیاز همیشگیمان را پیدا می کنیم.

ولی موضوع در مورد ناخودآگاه فرق می کند. خاطرات و اتفاقات ذخیره شده در ناخودآگاهمان به این راجتی ها وارد بخش هوشیار ذهنمان نمی شوند و به این راحتی ها نمی توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. متاسفانه موارد زیادی از اعمال ما تحت تاثیر ناخودآگاه صورت می گیرد و گاهی بر قسمتی از مسیر زندگی و گاهی بر کل زندگی حاکم می شود. 

احتمالا خواندن چند سطر بالا ترسی در درونمان ایجاد کند از هیولایی به نام ناخودآگاه که ما مدام به خود و در درون ذهن خود حمل می کنیم که هر آن احتمال دارد ما را به قعر بدبختی و بیچارگی فرو بکشد. اینجا این نوید را می دهم که گاهی همین به ظاهر هیولا باعث پیشرفت و موفقیت ما هم می شود. 

ادامه دارد...

نوشته شده توسط: هانیه جداری


http://bavar1.blog.ir/1395/05/14/unconscious2

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۳
هانیه جداری

گروه درمانی لایه های شخصیت:

شخصیت از طریق فرآیند رشدی شکل می گیرد که در آن رویدادها، پیشرفت ها و مشکلات در یک مرحله بر پیشرفت فرد در مراحل بعدی اثر می گذارد و رابطه با چهره های مهم در مراحل اولیه، شدیداً بر تعیین ویژگی روابط حاضر اثر میگذارد. اگر آن روابط فراخوانده شوند، دوباره زنده گردند و به نحو اثرگذاری دوباره تجربه گردند، می تواند مفید باشد. گروه درمانی چنین مجال و فرصتی را فراهم می سازد. هر مرحله گروه درمانی اجازه ظهور به مجموعه ای از مسایل، موضوعات و تعارضات را می دهد که می تواند با مشکلات جاری عضو مرتبط باشد.

جلسات این گروه درمانی روزهای شنبه از ساعت 17الی18:30 برگزار می شود. جهت ثبت نام باشماره های بنیاد سوگ شروین تماس بگیرید:

88148440,88148441

نوشته شده توسط: هانیه جداری

Bavar1.blog.ir/1395/05/12/grouptherapy2

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۹
هانیه جداری